چگونه دیوانه شدم؟
چنین روی داد: یک روز، بسیار پیش از آنکه خدایان بسیار به دنیا بیایند، از خواب عمیقی بیدار شدم و دیدم که همه نقاب هایم را دزدیده اند.
همان هفت نقابی که خودم ساخته بودم و در هفت زندگی ام بر چهره می گذاشتم. پس بی نقاب در کوچه ها دویدم و فریاد زدم”دزد، دزد”……….
چنین بود که من دیوانه شدم.
کتاب پیامبر و دیوانه اثری عارفانه از جبران خلیل جبران است. این کتاب از دو بخش تشکیل است. بخش اول پیامبر نام دارد.
پیامبر اثری عمیق و خردمندانه است. خلیل جبران در این اثر یک شهر خیالی به نام ارفالس خلق کرده است و داستان درباره فردی به نام مصطفی است که پس از ۱۲ سال زندگی در این شهر قصد دارد آنجا را ترک کند و هنگام خداحافظی با مردم شهر به سوالاتشان جواب می دهد. این سوالات موضوعاتی مانند زناشویی، دوستی ، درد و… را در برمیگیرد که مصطفی به آنها پاسخ می دهد. تمام این سوال ها در واقع دغدغه ی انسان ها در زندگی روزمره شان است.
بخش دوم این کتاب که دیوانه نام دارد از زاویه دید راوی ای که دیوانه شده است نوشته شده است. خلیل جبران در بخش دیوانه موضوعاتی را معرفی می کند که نوشته های بعدی او را تحت الشعاع قرار می دهد. از جمله ی این مسائل حقیقت، عشق، بخشش، اندوه، کار، لذت، مرگ و آزادی.
در بخشی از کتاب دیوانه می خوانیم:
“شکست، شکست من، تو پیش من از هزار پیروزی عزیز تری و در دل من از همهٔ افتخارهای این جهان شیرین تر. شکست من، خودشناسی من و سرپیچی من از توست که می دانم هنوز جوانم و پای چابک دارم …”
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.