دلایل مجله فوربس برای نوشتن اولین کتاب
1398/06/03

برای نویسندههای تازهکار نوشتن اولین کتاب همیشه آنقدر سخت بوده که ترس از نوشتن مانع انجام آن میشود ولی مجله فوربس چهار دلیل آورده است که این ترس نباید وجود داشته باشد. این مجله اعتقاد دارد در نوشتن اولین کتابتان اصلاً نباید تردید داشته باشید و به خاطر همین چهار دلیل ذکر کرده است که میتواند برای هر نویسنده تازهکاری مفید باشد:
1. ادامه شغلتان به اولین مرحله بستگی دارد.
نوشتن اولین کتاب شاید کمی سخت باشد ولی سوخت اولیه محسوب میشود. اگر بخواهید وارد رشته جدیدی شوید یک کتاب میتواند ساده ترین راه برای ارتباط با داده ها و اطلاعات جدیدی باشد که در این رشته وجود دارد. پس نگران نباشید اولین کتاب هر کتابی باشد اهمیت ندارد چون شما بعد از کتابهای چندم درباره رشته مورد نظر قضاوت خواهید کرد. در مورد کتاب خودتان نیز وضع به همین گونه است. هیچ کس درباره کتاب اول قضاوت نمیکند.
2. در حال تولید اعتبار هستید.
مطمئن باشید اولین کتابی که به نام شما منتشر میشود همان چیزی است که دیگران انتظار دارند بخوانند. آنها از نوشتههای شما لذت خواهند برد و این مسئله را قبل از هرکسی باید خودتان درک کنید. اگر این مسئله را درک کنید که حتی اگر با یک مخاطب میتوانید یک کتاب موفق بنویسید مطمئن باشید که سریع تر شروع به نوشتن کتاب خواهید کرد.
3. کتاب مثل کارت ویزیت است.
کتاب همیشه پنجرهای به روی فرصتهای جدیدی است که همگان در انتظار آن هستند. اگر درونتان پر از ارزشها و اطلاعات ارزشمند است بهتر است این اطلاعات را با دیگران در میان بگذارید تا خودتان را معرفی کنید و این فرصت ها را برای خود ایجاد کنید. مطمئن باشید مخاطبان با خواندن کتاب به نویسنده اعتماد خواهند کرد.
4. کتاب دروازهای به سوی موفقیت است.
در هر شغلی که هستید نوشتن یک کتاب موجب بالا بردن سطح و ارتقای شغلی خواهد شد. همانطور که گفته شد حتی یک وب سایت نمیتواند به اندازه یک کتاب اعتماد مشتریها را جلب کند. وقتی مشتریها ببینند شما در حوزه تخصصی خود کتاب نوشتهاید به شما بیشتر اعتماد میکنند و در حقیقت شما را به چشم یک متخصص خواهند دید.
سرگذشت ﻣﺼﺪﻕ میتواند دستمایه یکی از تراژیکترین رمانهای تاریخ باشد
1398/06/05

نشر چشمه دلشدگان در مشهد، در نخستین جلسه از سلسله نشستهای بررسی شاهکارهای ماندگار جهان، میزبان عبدالله کوثری مترجم پیشکسوت و نامآشنای حوزه ادبیات آمریکای لاتین و جمعی از علاقهمندان به ادبیات و هنردوستان بود.
در این جلسه عبدالله کوثری به یکی از مهمترین نکتهها در آغاز ادبیات آمریکای لاتین یعنی مسئله هویت پرداخت و درباره سرمنشاء آن در ادبیات این منطقه، گفت: ﻣﻠﺖﻫﺎ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ ﻛﻪ وجود دارند و هستند. ﺁﻥﻫﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﻮﻳﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﻰﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﺪﻥﻫﺎﻯ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﻰ ﺁﺯﺗﻚ ﻳﺎ ﻣﺎﻳﺎ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ، ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻘﺪ ﻛﺮﺩﻩﺍﻧﺪ. از طرف دیگر از اسپانیاییها هم نمیتوانند بگیرند. پس باید آن را ابداع کنند و این همان نکتهای است که نویسندگان باید به آن خیلی توجه داشته باشند یعنی ابداع و تخیل.
وی افزود: از مشکلات جوامع آمریکای لاتین، این است که ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎهمگنﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺸﻜﻞ ﺑﻌﺪﻯ ﻫﻢ ﺍین است که ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﺟوامعی ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻬﺎﺩﻯ ﻛﻪ ﺭﺷﺪ ﻛﺮﺩﻩ، ﺍﺭﺗﺶ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺒﺐ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻰﺑﻴﻨﻴﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺜﺒﻴﺖ ﺍﻳﻦ ﻣﻠﺖﻫﺎ، ﺩﻭﺭﻩﻫﺎﻯ ﻋﺠﻴﺐ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻯ ﺷﺮﻭﻉ میﺷﻮﺩ؛ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻯﻫﺎﻯ ﺍﺑﺪﻯ ﻛﻪ ﻳﻚ ﭘﺎﻳﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﺻﻠﻰ ﺁﻥﻫﺎ ﻛﻠﻴﺴﺎ ﺑﻮﺩﻩ، ﭼﻮﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻮﺩﻩ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ ﻣﻰﻛﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﻭ ﻳﻚ ﭘﺎﻳﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﻗﺪرتشاﻥ ﺳﺮﻧﻴﺰﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍست. ﺣﺎﺻﻞ همه اینها ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻫﻰ ﻣﻠﻰ ﺩﺭﻣﻰﺁﻳﺪ و ﺍﺩﺑﻴﺎﺗﻰ ﺷﻜﻞ ﻣﻰﮔﻴﺮﺩ ﻛﻪ ﺗﻼﺷـﺶ بر این است که بگوید من هستم و وجود دارم.
مترجم «آئورا»، سپس از نویسندگان چیرهدستی چون ﺧﻮﺁﻥ ﺭﻭﻟﻔﻮ، ﮔﺎﺑﺮﻳﻞ ﮔﺎﺭﺳﻴﺎ ﻣﺎﺭﻛﺰ، ﻣﺎﺭﻳﻮ ﺑﺎﺭﮔﺎﺱ ﻳﻮسا، ﺧﻮﺭﺧﻪ ﻟﻮﺋﻴﺲ ﺑﻮﺭﺧﺲ، ﻛﺎﺭﻟﻮﺱ ﻓﻮﺋﻨﺘﺲ، ﻣﻴﮕﻞ ﺁﻧﺨﻞ ﺁﺳﺘﻮﺭﻳﺎﺱ ﻭ ﺧﻮﻟﻴﻮ ﻛﻮﺭﺗﺎﺳﺎﺭ نام برد که به گفته او ادبیات آمریکای لاتین، وامدار خلاقیت ذهن و قلم بدیع آنهاست. کوثری درباره ادبیات این جغرافیا، گفت: ﭘﺎﺑﻠﻮ ﻧﺮﻭﺩﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ «ﺍﺳﭙﺎﻧﻴﺎﻳﻰﻫﺎ ﻃﻼﻯ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭﻟﻰ ﻃﻼﻯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻃﻼ ﺯﺑﺎنشان ﺑﻮﺩ. ﻣﺎ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻥﻫﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺟﻬﺎﻥ ﺷﺪﻳﻢ». ﺍﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﺧﻴﻠﻰ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ، ﭼﻮﻥ ﺍﻳﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪﻣﺜﺎﺑﻪ ﺑﻨﺪ ﻧﺎﻓﻰ، ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻯ ﻻﺗﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻭﺻﻞ ﻣﻰﻛﻨﺪ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻯ ﻻﺗﻴﻦ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﻫﻢ ﺭﻭﻯ ﻣﻰﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻰ ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺁﻥﻫﺎ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻣﻰﮔﺬﺍﺭﺩ، ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻛﺒﻴﺮ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺍﺳﺖ.
مترجم رمان «خاطرات پس از مرگ براس کوباس» با اشاره به استعمار آمریکای لاتین به دست اسپانیاییها ادامه داد: ﻛﺸﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﻣﺴﺘﻌﻤﺮﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺬﺷﺘﻪﺍﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺭﺟﻮﻉ ﻭ ﺗﻘﻮﻳﺖ ﻫﻮﻳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺑﺎ ﻛﻤﺒﻮﺩ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ این باعث میشود که نویسندگان آن به دل کوه و بیابان بزنند تا فرهنگ بومی را استخراج کنند و به ادبیاتشان رنگ و بوی متفاوتی ببخشند که ما به آن «ادبیات منطقهگرا» میگوییم. این ادبیات بعدها مرجع و منبع خیلی از نویسندگان دیگر میشود منتهی با این تفاوت که ﺣﺴﺎﺳﻴﺘﻰ ﻛﻪ ﺳﺮ ﻫﻮﻳﺖ ﻭ ﺍﻗﻠﻴﻢ ﻭ ﻣﻨﻴﺖ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻯ ﻻﺗﻴﻨﻰ ﻫﺴﺖ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﻛﻪ اینﻫﺎ ﺗﻘﻠﻴﺪ ﻣﺤﺾ ﻧﻜﻨﻨﺪ.

ﻣﺘﺮﺟﻢ ﺭﻣﺎﻥﻫﺎﻯ معروفی ﭼﻮﻥ «ﺳﻮﺭ ﺑﺰ» ﻭ «گفتﻭﮔﻮ ﺩﺭ ﻛﺎﺗﺪﺭﺍﻝ» درباره رئالیسم و روند درونگرایی شدن آن، اینطور توضیح داد: ﺁﻏﺎﺯ ﻗﺮﻥ ﺑﻴﺴﺘﻢ ﻭ ﺗﺤﻮﻻﺕ ﻋﻈﻴﻤﻰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﻰ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﻋﺚ میﺷﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻈﺎﻡ ﺍﺭﺯﺵﻫﺎﻯ ﻏﺮﺏ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺨﻮﺭﺩ. ﺍﻳﻦ اتفاقﻫﺎ ﺭﻣﺎﻥ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻗﺮﻥ 20 ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﺘﺤﻮﻝ ﻭ ﺗﻌﺮﻳﻒ رئالیسم ﺭﺍ ﻫﻢ ﻋﻮﺽ ﻣﻰﻛﻨﺪ؛ طﻭریکه رئالیسم، ﺩﻳﮕﺮ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﻭﻥﮔﺮﺍ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﺩﺭﻭﻥﮔﺮﺍ میﺷﻮﺩ. ﻳﻌﻨﻰ ﻣﻦ، ﻇﺎﻫﺮﻡ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪی ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺩﺭونم ﻣﻰﮔﺬﺭﺩ. ﺍﻳﻦ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻭﺳﻌﺖ ﻣﻰﺩﻫﺪ.
کوثری در ادامه سخنانش به پیدایش جنبش سوررئالیسم در فرانسه اشاره کرد و آن را منبع الهامی برای دو نویسنده آمریکای لاتین در پاریس یعنی «ﺁﻟﺨﻮ ﻛﺎﺭﭘﺎﻧﺘﻴﻪ»ی ﻛﻮﺑﺎﻳﻰ و «ﻣﻴﮕﻞ ﺁﻧﺨﻞ ﺁﺳﺘﻮﺭﻳﺎﺱ»ی گواتمالیایی دانست و گفت: ﺁﺳﺘﻮﺭﻳﺎﺱ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻛﺘﺎﺑﻰ ﺩﺭ ﭘﺎﺭﻳﺲ مینویسد ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «افسانههاﻯ ﻣﺎﻳﺎ» ﻛﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﺨﻴﻞ ﺷﮕﻔﺖﺍﻧﮕﻴﺰﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﻮﺭﺭﺋﺎﻟﻴﺴﺖﻫﺎ ﺣﺘﻰ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ نمیﺩﻳﺪﻧﺪ. آﻧﺪﺭﻩ ﺑﺮﺗﻮﻥ ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ «ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﻳﺪﻳﻢ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﺩﺍﻣﻨﻪ ﺗﺨﻴﻼﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﻫﺎﻳﻰ ﻛﺸﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﭼﻴﺰﻯ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﭘﺎﻳﻪ ﻋﻴﻨﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺗﺨﻴﻞ ﻛﻨﻴﻢ».
وی سپس از تسلط نویسندگان آمریکای لاتین بر ادبیات غرب سخن راند و توضیح داد: این نویسندگان از ﺗﻤﺎﻡ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻏﺮﺏ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﻓﺖ ﺑﻮﻣﻰ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻣﻰﺑﺮﻧﺪ، ﺑﺪﻭﻥ اینکه ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺮ ﺑﻮﻣﻴّﺖ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﺄﻛﻴﺪ ﻛﻨﻨﺪ. مثلا ﺑﺎﺭﮔﺎﺱ ﻳﻮﺳﺎ، نویسندهای ﺭﺋﺎﻟﻴﺴﺖ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﻣﻴﺮﺍﺙ ﻣﺎﺷﺎﺩﻭ ﻭ ﺑﻮﺭﺧﺲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻭ میﺑﻴﻨﻴﻢ. ﺍﻭ «ﺟﻨﮓ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ» ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ که یک تجربه زیسته برای به نگارش درآمدن لازم دارد و نمیشود آن را صرفاً در یک آپارتمان و با تخیلِ صرف نوشت.
این مترجم پیشکسوت اهل همدان که در مشهد و در جمع علاقهمندان به ادبیات آمریکای لاتین سخنرانی میکرد، همچنین گفت: ﻳﻚ ﭘﺎﻳﻪ ﻋﻤﺪﻩ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻯ ﻻﺗﻴﻦ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩﺍﻧﺪ. ﻣﻦ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻣﺼﺪﻕ ﺭﺍ ﻣﺜﺎﻝ ﺯﺩﻩﺍﻡ که میﺗﻮﺍﻧﺪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺗﺮﺍژیکﺗﺮﻳﻦ ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎﻯ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﺎﺷﺪ. ﭼﺮﺍ ﻛﺴﻰ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﻴﺴﺖ؟ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻯ، ﺑﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻠﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﻯ ﺩﻭﺵ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ میﺩﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻤﻰﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻜﺸﺪ، ﻧﻪ ﺟسماً میتواند ﻭ ﻧﻪ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﻰﺩﻫﺪ. ﺣﺎﻻ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﻛﻤﺘﺮ ﺍﺯ «ژﻧﺮﺍﻝ ﺩﺭ ﻫﺰﺍﺭﺗﻮ»ﻯ ﻣﺎﺭﻛﺰ ﻣﻰﺍﺭﺯﺩ؟!
کوثری در انتهای سخنان خود به لزوم بهرهگیری نویسندگان از تاریخ در ادبیات معاصر پرداخت و آن را یک نقطه عطف و سکوی پرش نویسندگان بهخصوص نویسندگان جوان و تازهکار دانست و گفت: ما ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺯ تاریخمان ﺩﺭ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩﺍﻳﻢ؟ ﻳﺎ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺣﺮﻛﺘﻰ ﻣﺜﻞ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺍﺩﺑﻰ ﻧﭙﺮﺩﺍﺧﺘﻪﺍﻳﻢ؟ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ نویسندگان ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﻃﻴﺮﻣﺎن ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩﺍﻧﺪ؟ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﻛﻞ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﺍﺭﻭﭘﺎ، ﺍﺳﺎﻃﻴﺮ ﻳﻮﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ، ﻧﺼﻔﺶ از بین میرود؛ این در حالی است که تاریخِ غنی و پربارِ ایران و اساطیر ایرانی سرشار از مضامین بکر و سوژههای ناب و خلاقانه است که میتواند بهراحتی دستمایه نویسندگان جوان در ابتدای راه نوشتن باشد.
آموزش ارتباطات مودبانه با دیگران به کودکان در «چشم، لطفا، ممنون»
1398/06/14

یکی از پیامهای مشترک پیامبران، دعوت مردم به نیکو سخن گفتن با یکدیگر است. این دستور مهم و اخلاقی در همه ادیان آسمانی مورد تائید قرر گرفته و از طرف همه انبیای الهی بیان شده است. براین اساس ارتباط کلامی درست با دیگران، مهمترین مهارت در روابط اجتماعی است. کسانی که از این مهارت محرومند، با مشکلات بسیاری در جامعه روبهرو میشوند و گرمای انس و الفت با مردم را هرگز حس نمیکنندو در زندگی توفیقات چندانی به دست نمیآورند.
پیشنهاد مطالعه آخر هفته اینبار به کودکانی اختصاص دارد که میخواهند ارتباطات مودبانهای با دیگران برقرار کنند و با عبارتهای محترمانه انس بگیرند. کتاب «چشم، لطفا، ممنون» اثر غلامرضا حیدری ابهری که با تصویرگری شیوا ضیایی به تازگی از سوی انتشارات جمال برای کودکان گروه سنی «الف و ب» منتشر شده است، در قالب 50 داستان کوتاه، کلمات و جملات مودبانه را به کودکان آموزش میدهد.
همانطور که در مقدمه کتاب آمده است: انتخاب واژهها و جملههای مودبانه به هنگام گفتوگو، کلیدیترین ابزار تعامل سازنده در اجتماع است. موفقیت در معاشرت با مردم، جز با استفاده از این واژهها و جملهها به دست نمیآید. بهترین زمان فراگیری مهارتهای ارتباطی، بهویژه مهارت گفتوگوی مودبانه، دوران کودکی است. از این رو والدین و مربیان، هرگز نباید آموزش این مهارت را به دورانهای بعد موکول کنند.
کتاب «چشم، لطفا، ممنون» فرصتی فراهم آورده تا گوش و چشم و زبان کودکان با عبارات و کلمات مودبانه خو بگیرد و این واژها و جملهها، به راحتی در گفتوگوهای روزمره آنها وارد شود. این کتاب به شکل یک سرگرمی و بازی طراحی شده تا کودکان از آن لذت ببرند. پدر و مادر، باید متنهای کتاب را برای کودکان خود بخوانند و کشف نقاط خالی را به فرزند خود بسپارند.
به اعتقاد نویسنده، بهتر است مطالعه این کتاب به شکل یک بازی دو نفره پیش برود. البته برای انس کودک با عبارات مودبانه، این بازی دونفره باید بارها تکرار شود. و اگر کتاب در کلاس استفاده میشود، بهتر است مربی کلمات مربوط به جای خالی هر متن را روی تخته بنویسد سپس به خواندن متنها بپردازد.
موقعیت تشکر، عذرخواهی، خوشآمدگویی، تعارف، تبریک، درخواست دوستانه، گله مودبانه، قبول عذرخواهی، احوالپرسی، قبول درخواست و موقعیت تحسین و تشویق ازجمله موقعیتهایی هستند که در این کتاب مورد توجه قرار گرفته است. در عین حال فضای فانتزی کتاب، این اثر را برای کودکان خواندنیتر و جذابتر کرده و به نگاه خیالپردازانه کودکان نزدیک است و علاوه بر آموزش عبارات مودبانه، کنش و واکنش درست در موقعیتهای گوناگون را به کودکان میآموزد.
در یکی از داستانهای این کتاب با عنوان «چهطوری قورقورکی؟» میخوانیم: «قورقورکی به خانه پدربزرگش رفت تا به او سر بزند. خانه پدربزرگ وسط برکه بود. قورقورکی که پدربزرگ را دید، به او گفت: سلام پدربزرگ حال شما چهطور است؟ پدربزرگ: سلام نوه عزیزم! خدا را شکر. تو چهطوری قوقورکی؟
قورقورکی: من هم الحمدالله خوبم.
پدربزرگ: پدر و مادرت چهطورند؟
قورقورکی: آنها هم خوبند. سلام رساندند خدمتتان.
پدربزرگ: تو هم سلام مرا به آنها برسان.
قورقورکی: چشم.»
«سفرنامه ناصرخسرو» با ویرایش و مقدمه جعفر مدرسصادقی منتشر شد
1398/06/14

در گذشته سفرنامهنویسی خیلی رونق نداشته، اما ناصرخسرو به جهت فضایی که در آن روزگار میگذراند، خیلی هم با سفرنامهنویسی بیگانه نبود. پیش از ناصرخسرو سفرنامههایی به عربی داشتهایم؛ مثل سفرنامه «ابودلف»، سفرنامه «ابن فضلان»، رحله «ابنجبیر». بعد از ناصرخسرو هم سفرنامه بسیار مشهور «ابنبطوطه» را داریم؛ اما نکته مهم و قابل تامل این است که «سفرنامه ناصرخسرو»، نخستین سفرنامهای است که به زبان فارسی باقیمانده است. البته ممکن است قبل از آن هم سفرنامه فارسی وجود داشته، اما به دست ما نرسیده است و در حال «سفرنامه ناصرخسرو» قدیمیترین سفرنامه فارسی موجود است.
قبل از ناصر خسرو هم کسانی هستند که در خلال کتابهای فقهی و متون دیگر اشارهای به سفرهای خود داشتهاند، یا در خلال مباحث علمی و غیره دارند، توصیفاتی از سفرها و مکانهای جدید میآورند، اما ظاهرا ناصرخسرو نخستین کسی است که خاطرات مسافرت خود را آگاهانه در قالب سفرنامه نوشته و برای ما بهجای نهاده است.
علت سفر ناصرخسرو خوابی است که در چهل و دو سالگی می بیند و تصمیم میگیرد که از شغل دبیری در دستگاه سلجوقیان استعفا دهد و به حج برود. چنان که خود او میگوید: «شبى در خواب دیدم که یکى مرا گفت: چند خواهى خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند. اگر بهوش باشى بهتر است. من جواب گفتم که: حکیمان جز این چیزى نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب دادی: در بىخودى و بىهوشى راحتى نباشد. حکیم نتوان گفت کسى را که مردم را به بىهوشى رهنمون باشد، بلکه چیزى باید طلبید که خرد و هوش را بیفزاید. گفتم که: من این از کجا آرم؟ گفت: جوینده یابنده باشد. سپس، به سوى قبله اشاره کرد و دیگر سخن نگفت».
میگویند پس از این خواب، ناصر خسرو دستخوش تحول روحی شدیدی میشود، ترک شراب میکند. راه حقیقت میطلبد و سفر شگفت انگیزش را آغاز می کند....
پس از آن خواب ناصر خسرو (۲۳ شعبان ۴۳۷) رهسپار سفر حج شد. از راه نیشابور و سمنان و ری و قزوین، به آذربایجان رفت و در تبریز، قطران شاعر را دید . از آنجا از راه مرند و خوی و وان و اخلاط و بتلیس و میافارقین و آمد و حران به سرزمین شامات رسید. هنگامی که هنوز ابوالعلای معری زنده بود، وارد شهر معرهالنعمان شد. از معرهالنعمان به طرابلس و صیدا و فلسطین رفت و یک سال پس از شروع سفرش به به بیت المقدس رسید. از آنجا رهسپار مکه شد و پس از گزاردن حج به بیت المقدس بازگشت، آنگاه از راه خشکی به طینه و از آنجا با کشتی به تونس و از تونس به مصر رفت. در مصر سه سال به سر برد و به مذهب اسماعیلی گروید. هنگام اقامت در مصر، دوبار دیگر به مکه سفر کرد و حج گزارد. در ۴۴۱ مصر را ترک گفت و پس از رفتن به مکه و گزاردن حج، از راه طائف و تهامه و یمن و لحساء و بصره و ارجان و اصفهان و نایین و تون و قاین و سرخس در ۲۶ جمادی الاخری ۴۴۴ ق به بلخ بازگشت.

نقشه سفر ناسرخسرو
اگر بخواهیم بر اساس مرزبندیهای جهان امروز سفر ناصر خسرو را پی بگیریم، میبینیم شاعر جهانگرد ادبیات فارسی، در مدتی نزدیک به هفت سال از شهرهای بسیاری بازدید میکند، که طبق جغرافیای سیاسی دنیای امروز در 12 کشور ترکمنستان، ایران، ترکیه، سوریه، لبنان، فلسطین، عربستان، مصر، تونس، سودان، عراق و افغانستان پراکنده شده است.
ناصر خسرو پس از اتمام سفر حدودا هفتسالهاش شروع به نگارش یا یک متن کردن یاداشتهای سفرش میکند، که این امر چند سال طول میکشد و حاصل همان چیزی است که امروزه با عنوان «سفرنامه ناصرخسرو» به دست ما رسیده است. «سفرنامه ناصرخسرو» شرح سفر حج ناصر خسرو است که در طی آن با برادرش و غلامی هندی، از بیش از صد شهر عبور میکند و برحسب شرایط و اوضاع و احوال سفر یادداشتهایی برمیدارد.
از ویژگیهای برجسته این سفرنامه، جامعیت و ایجاز آن است که نویسنده سفر هفتساله را در حجمی در حدود 120 صفحه نوشته است، در حالی که از هیچ نکتهای که میتوانست مفید باشد، غفلت نکرده است. ناصرخسرو در این سفرنامه آنچه را برای مردم خراسان روزگارش مفید بوده، یادداشت کرده است. از تمام مناطق و سرزمینهایی که عبور کرده، یاد میکند و طرز زندگی مردم و معیشت و اقتصاد آنان و فاصله شهرها تا بلخ و غیره را مینویسد؛ اگر نکته قابل توجهی بود یادداشت میکند، وگرنه رد میشود. میتوان گفت که «سفرنامه ناصرخسرو» یک دائرة المعارف غنی، درباره وضع جهان اسلام در قرن پنجم است. این کتاب بسیار روان نوشته شده و ناصرخسرو سعی کرده که چیزهایی را که دیده است به طور خلاصه گزارش دهد.
افزون بر ویژگیهای ادبی «سفرنامه»، این کتاب از جنبههای جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی و دانش عمومی نیز دارای ارزش فراوانی است. ناصرخسرو در سفرنامهاش به هر روستا و شهری که وارد شده، مانند پژوهشگری دقیق، به بررسی ویژگیهای ظاهری منطقه، آداب و رسوم، حرفهها و کسب و کار مردم، وضع اداره شهر و دربار، معماری بناها، کاخها و مساجد و نیز باورهای عامه، خرفات و عجایب شایع میان مردم، پرداخته و در مقام توصیفگری منصف و امین، دیدههای و شنیدههای خود درباره سرزمینهای گوناگون را برای خوانندگان خویش تصویر کرده است.

نکته جالب درباره کتاب کنونی «سفرنامه ناصرخسرو» که به دست ما رسیده، این است که این کتاب برای اولین بار در سال 1881، توسط یک شرقشناس فرانسوی به نام شارل شفر، از یک نسخه موجود در هند به زبان فرانسه برگردانده شد و همین زمان بود که نسخه فارسی آن هم بازنویسی شد. جالب است که این نسخه هندی هم نسخه اصل یا مادر نیست و نسخه بازنویسی شده است.
«سفرنامه ناصرخسرو» هم به جهت ارزش تاریخی و ادبی، هم به خاطر ارزشهای مردمشناسی و هم به جهت داستانی بودن، بسیار مورد توجه بوده و بارها به صورت گزیده یاکامل تصحیح شده، یا شرح بر آن نوشته شده است؛ که از مهمترین این تصحیح و شرحها، میتوان به کار ذبیحالله صفا و محمد دبیرسیاقی اشاره کرد.
به تازگی تصحیح جدیدی از «سفرنامه ناصر خسرو» با ویرایش جعفر مدرسصادقی و به همت نشر مرکز وارد بازار کتاب شده است که در این کتاب سعی شده متن اصلی کتاب بدون هیچ تغییری در اختیار مخاطب قرار گیرد.
مدرسصادقی در مقدمه این اثر ضمن گلایه از برگزیدههای متون ادبی قدیم که با توضیحات فراوان و مقدمهها و موخرهها و تعلیقاتی مفصلتر از خود متن منتشر میشوند، آنها را باعث آشنایی سطحی و مقدماتی خواننده از متن اصلی و بهگونهای دلیل جدایی خواننده از متن اصلی میداند و میگوید: «شاید یکی از علل قهر بودن خواننده روزگار ما با متون کهن، همین جدایی و جنبه آموزشی و پژوهشی تحمیل شده به این متون باشد. این متون و حتی برگزیدههای آموزشی جذاب و خوشدستی که از این متون به چاپ میرسند، فقط به درد کسانی میخورد که اهل تحقیق و تفحصاند، یا میخواهند چیزی یاد بگیرند. اما میدانیم که ادبیات چیزی یاد نمیدهد. ادبیات فراتر از این حرفها است، خواندن ادبیات تجربهایست فراتر از آموختن، فراتر از تحقیق و تتبع و فراتر از سرگرمی و وقتگذرانی.»
مدرسصادقی معتقد است که: «در جازدن در حد پژوهش، یعنی دستکم گرفتن و تحقیر کردن ادبیات. ادبیات را ابتدا باید خواند و بعد درباره آن داد سخن داد. گام اول برداشته شده و کار تصحیح نسخههای خطی و چاپ متون به همت پژوهشگران و دانشمندان دلسوز انجام گرفته و میگیرد؛ حال باید گام دوم را برداشت: آشتی با ادبیات کهن. وقت آن رسیده است که این متون را از چارچوب تنگ آکادمی و آموزشگاه بیرون بکشیم و آنها را برای خواندن مهیا کنیم.»

تکیه مدرسصادقی در تصحیح خود از «سفرنامه ناصر خسرو» بر ارائه متن اصلی سفرنامه بدون هیچ کم یا اضافهای است. چنان که در مقدمه، در توضیح و معرفی اثر آمده است: «ویراستار این مجموعه اجازه هیچگونه دستکاری و دخل و تصرفی را در سبک متن به خود نداده است و از این بابت به خواننده اطمینان میدهد که چیزی به جز عین خود متن در برابر او نیست» و تاکید میکند که آنچه که در برابر خواننده است، گزیده نیست، بازنویسی هم نیست: عین خود متن و صورت کاملی از متن است و هیچ حرکتی در جهت سادهسازی و هیچگونه اعمال سلیقهای به منظور تعدیل زبان متن در کار نبوده است.
لازم به ذکر است کتاب «سفرنامه ناصرخسرو» با ویرایش و مقدمه جعفر مدرسصادقی از طرف نشر مرکز در 135 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و با بهای 49 هزار و 800 تومان منتشر شده است.
زندگی خلاقانه کوتاه است؛ میخواهم تا جایی که میتوانم کار کنم
1398/06/23

به نقل از گاردین – استفن کینگ که در سال ۱۹۴۷ در ایالت مِین امریکا زاده شده، نخستین رمان خود «کری» را در ۱۹۷۴ نوشت و نیم قرنِ بعدی را صرف ثبت هیولاها و قهرمانان امریکا کرد. آرشیو کاراکترهای او طیف وسیعی از دلقکهای قاتل و ماشینهای شیطانی تا طرفرداران روانپریش و سیاستمداران پوپولیست دیوانه را در بر میگیرد.
از پرطرفدارترین کتابهای او میتوان به «ایستادگی»، «منطقه مرده» و «قبرستان حیوانات خانگی» اشاره کرد. آخرین رمان کینگ تحت عنوان «موسسه» درباره یک اردوگاه آموزشی توتالیتر برای کودکانی با قابلیت جابهجا کردن اشیا از راه دور است. بچههایی که به آنجا وارد میشوند اما از آن خارج نمیشوند.
«کری» در مخالفت با شرایط واترگیت، ویتنام و ربودن پتی هرست منتشر شد. آیا امریکا در حال حاضر برای آنکه دربارهاش بنویسید کمتر از قبل ترسناک است یا بیشتر؟
دنیا جای ترسناکی است، نه فقط امریکا. ما برای زندگی در خانه اشباح –یا اگر ترجیح میدهید، قطار ارواح- هستیم. ترس میآید و میرود، اما همه دوست دارند هیولاهای خیالی جای هیولاهای واقعی باشند.
«موسسه» درباره یک اردوگاه کار اجباری برای کودکان است که کارکنان بسیار سرسختی دارد. سیاستهای مهاجرتی ترامپ تا چه میزان بر این کتاب تاثیرگذار بوده؟
سیاستهای مهاجرتی ترامپ تاثیری در این کتاب نداشته، چون پیش از آنکه این احمقِ بیکفایت رئیسجمهور شود، نوشته شده. کودکان در سرتاسر دنیا زندانی و به بردگی گرفته میشوند. امیدوارم خواندن «موسسه» یادآور این سیاستهای وحشیانه و نژادپرستانه حکومت باشد.
برای تمام عوامل وحشت در آثار شما یک اعتقاد زیربنایی به اصول اخلاقی انسانی وجود داد. این نشان میدهد که شما تصور میکنید اکثر افراد اساسا خوب هستند.
بله اکثر آدمها خوب هستند. بیشترشان برای متوقف کردن یک حمله تروریستی بیشتر از شروع آن اضطراب دارند.
شما در آغاز از سوی تشکیلات ادبی به عنوان یک فروشنده دورهگردِ داستانهای ترسناک سخیف، نادیده گرفته شدید. اما حالا یک گنیجینه ملی محصوب میشوید. محترم شمرده شدن چه احساسی دارد؟
اینکه آدم حداقل نیمهمحترم هم باشد خوب است. من اکثر تندترین نقدهایم را پشت سر گذاشتهام. گفتن این حرف بسیار برایم لذتبخش است. آیا این باعث میشود آدم بدی به حساب بیایم؟
آیا بخشی از آن به خاطر مرزهای نفوذپذیر میان داستانهای ادبی و ژانرهای داستانی نیست؟ تمایز بالا و پایین که پیش از این وجود داشت دیگر به آن شکل وجود ندارد.
خب، برای من هنوز یک خط عجیب و کاملا ذهنی میان فرهنگ بالا و پایین وجود دارد. به عنوان مثال تکخوانی «زن بیوفاست» در اپرای ریگولتو به فرهنگ بالا تعلق دارد و «همدردی با شیطان» از رولینگاستونز متعلق به سطح پایین است و هر دو عالیاند.
شنیدهام که دوست دارید هنگام نوشتن با صدای بلند موسیقی گوش کنید. واقعا حواستان را پرت نمیکند؟
در حال حاضر دارم به «فاین یانگ کانیبالز» گوش میکنم و بعدش «دنی اند دِ-جونیورز». من عاشق موسیقی راک هستم –هرچه بلندتر بهتر.
اما آیا موسیقی اثری روی لحن و سرعت کتابی که مینویسید میگذارد؟ آیا فصلی که هنگام نوشتنش به موسیقی «انیمالز» گوش میدهید با فصلی که تحت تاثیر «رامونز» مینویسید متفاوت است؟
موزیکی که گوش میکنم گاهی ممکن است روی انتخاب کلمات و یا اضافه شدن یک خط جدید تاثیر بگذارد، اما هرگز سبک کار را تحت تاثیر قرار نمیدهد.
شما به طرز حیرتانگیزی پرکار هستید. چه احساسی درباره رماننویسانی دارید که سالها به ساخت و بازنویسی یک رمان میپردازند؟ به سختگیریشان حسادت میکنید؟ برایتان آزاردهنده است؟
بعضی نویسندگان سالها نوشتن یک داستان را طول میدهند و بعضی مثل جیمز پترسون فقط یک آخر هفته برایشان کافی است. هر نویسندهای متفاوت است. من فکر میکنم پیشنویس اول باید چیزی حدود چهار ماه زمان ببرد، اما خب، برای من اینطور است. و با وسواس آن را مرور میکنم. اینجا یک مساله دیگر هم وجود دارد؛ زندگی خلاقانه به طرز مضحکی کوتاه است. میخواهم تا جایی که میتوانم کار کنم.
آیا تا به حال خودتان را مجبور کردهاید که کمی آهستهتر پیش بروید؟
عمدا آهستهتر پیش بروم؟ نه، هرگز. با این کار زخم را خون میآورید به جای آنکه آن را خوب کنید.
گفتهاید که کاراکترهایتان گاهی آنقدر در سرتان حرف میزنند که دنیای واقعی را از مغزتان بیرون میکنند. این باعث میشود داستان نوشتن شبیه به بیماری روانی به نظر برسد...
من فکر نمیکنم نوشتن یک بیماری روانی باشد، اما وقتی کار میکنم و واقعا خوب پیش میرود، زمان و دنیای واقعی به نوعی ناپدید میشود.
اگر این حالتِ ایدهآل باشد، رها کردن آن گاهی اوقات دشوار نمیشود؟ آیا هرگز کتابها یا کاراکترهایی که ظاهرا به خاک سپردهاید، ذهنتان را به خود مشغول کردهاند؟
گاهی کاراکترهایی مثل هالی گیبنی از «آقای مرسدس» و «بیگانه» گریه میکنند که برگردند اما اینها استثنا هستند.
شما با پیتر استراوب در رمانهای «طلسم» و «خانه سیاه» همکاری کردید و همینطور با پسرانتان، اُوِن و جو. آیا کس دیگری هست که دوست داشته باشید با او هم یک رمان بنویسید؟
همکاری با پسرانم و پیتر استراوب را دوست داشتم و امیدوارم دوباره این کار را بکنم. دوست دارم با کلسون وایتهد، مایکل روبوتام، لینوود بارکلی، الکس ماروود و تانا فرنچ کار کنم. حدس میزنم که زمان کافی برای این کار نداشته باشم، اما این ترکیبها عالی میشوند. ایدهآلترین حالت این است که با کسی کار کنید که کاملا میتوانید با او یک صدای سوم بسازید.
تصور کنید رئیسجمهور دستور داده تمام کتابها در امریکا سوزانده شود و شما فقط میتوانید سه تا از کتابهای خودتان را نجات دهید. کدام سهتا را انتخاب میکنید؟
کدام کتابهای خودم را نجات میدهم؟ سوال احمقانهای است، اما خب، بازی میکنم. «داستان لیزی»، «ایستادگی» و «بدبختی».